امروز احساس کردم داره نگاهم میکنه فکر کردم میخواد فرصت بهم بده...

ساخت وبلاگ

  146

امروز صبح رفتم شعبه بانکی ک توی محل کارمونه ک کارتمو بسوزونه و ی جدید واسم صادر کنه، هرچند کارمند بانک گفت باید برم شعبه دانشگاه ک واسم کارت جدید صادر کنن

توی مسیر، ی دختره رو دیدم ک نهایتش بیست و دو ساله بود، صدام کرد ی بچه کنارش بود، قسمم میداد ک میخواد غذا واسه بچه ش بگیره اما از اونجا ک زیاد این مدل گدایی رو دیده بودم اهمیت ندادم و رفتم بانک.

صبحکار بودم و اومدم خونه وقت کردم کمدم رو مرتب کنم و تموم کیفام رو زیر و رو کردم، دیدمش، بالاخره این کارت حقوقیم رو پیدا کردم، ب خودم گفتم بیجاره دزده ک پولامون رو برده بود، فکر میکردم کارتمم برده، اتهام زیادی زدم ب اون دزد در حال حاضر بینوا.

با محمد و سوفی رفتیم بیرون ک با خود پرداز قسطام رو واریز کنم، بعد از پرداخت بدهیام، خواستم ی مقدار پول واریز کنم ب حساب مهر اقتصاد، ک اینجا بود فهمیدم این بانک، یکی ی دونه س و جز خودپرداز مخصوص خودش با خودپردازای دیگه کارتش عمل نمیکنه و در ب در دنبال خودپرداز مهر اقتصاد بودیم

جلوی بانک بود با بچه ش، ی ظرف ی بار مصرف دست بچه بود و درست متوجه نشدم ی چیزی شبیه ب سوپ داشت میخورد

شکی توام با اطمینان داشتم ک خودشه یا خودش نیست

پرسیدم من امروز شما رو ی جا دیدم سریع گفت اره گفتم فلان جا نبود گفت اره اسم دقیق محل کارمو گفت، گفتم کجاش بودی دقیقا، ادرسو گفت و مطمئن شدم ک خودشه

گفتم تو واقعا یعنی نداری؟ گفت ن

گفتم خیاطی بلد نیستی؟ گفت ن، گفتم ی دستگیره ک بلدی درست کنی بفروشی؟ گفت ن

گفتم اشپزی چی گفت بلدم و بعضی وقتا میرم خونه ها درست میکنم

چهره ش خسته بود، خسته بود درست مثه وقتایی ک خودم دو شیفتم یا شبکارم و صبح شده و رنگ ب رو ندارم، خسته بود اما بی پناه

درمانده تر از اونی بود ک بپرسم تحصیلکرده هست یا ن، گفتم شوهرت چی اون مگه کار نمیکنه؟ گفت نون خشک میخره و نهایتش روزی هشت تا ده هزار تومن کار کنه

ب خودم گفتم دختر ب این خوشکلی چطور زن ی همچین کسی شده، ک توی نون شب مونده:/

گفتم سبزی بخر پاک کن بفروش خیلیا رو دیدم ک با این کار ی زندگی رو اداره میکنن

ی حسی بهم گفت مریم امروز این دختر بینوا و بچه کوچیکش رو خدا دو بار سر راه تو گذاشته، ی بار با اینکه صداشو شنیدی بی تفاوت از کنارش رد شدی، الان خدا باز سر راهت گذاشتش، اون هم کاملا اتفاقی، ب خودم گفتم مریم نخواه ک خدا بی تفاوت ازت بگذره

خدایا این همه تفاوت!  یکی اونقد داره ک نمیدونه چطور خرجش کنه یکی توی خرید ی نون مونده

فلانی واسه جهیزیه دخترش چهار میلیارد خرج کرده، دختری ک احتمال ضعیفی وجود داره ک از این وسیله ها استفاده کنه چون مطمئنا اونقد توی ناز و نعمت بوده ک اشپزی کردنش توی خونه شوهر اون هم با این جهیزیه، صد البته کمه

خدایا کمکش کن تنهاش نزار

+مرسی از کارمند بانک ک کارتمو حاضر نشد بسوزونه

+کادوی تولد سوفی رو قسطی کردم:)

سوفی جونم تولدت مبارک...
ما را در سایت سوفی جونم تولدت مبارک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barezohaemanazkhoda2 بازدید : 334 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 2:58