عرضم ب حضور خانم و اقای فضول باشی ک ما همچنان هستیم

  139

تصمیم دارم ادامه بدم، خدا کنه ک دست از سر اینجا برداری و بری دور شغل دومت

شما خواهر محترمِ اقای همکار، شما هم ب فکر کارای خودت باش، خبرای اینجا رو واسه داداشت نبر و نگو با خوندن فلان نماز، گناهش از بین میره، تا الان اشکال نداشت ک خوندی ولی لطفا اگه میخوای بخونی، دختر خوبی باش و خبرچینی نکن

داداش خوشکلم ی ساعتی میشه از سرکار اومده، بابا و سوفی رفته بودن ترمینال دنبالش، لپ تاب دست اون بود، داشتم میگفتم عشقم زندگیم نفسم کجایی، دلم واست تنگ شده، سوفی اومده میگه منظورت کیه O _ 0  منظورم لپ تاب خوشکلمه ک دو هفته تمام پیشم نبود ^ _ ^

دلم واسه نوشتن تنگ شده اما خوب فردا صبحکارم و باید لالا کنم ک کله سحر از خواب ناز بیدار شم

+ پستای بعدی در صورتی ک رمز داشته باشن، رمزشون فقط ب کسانی ک میشناسم داده میشه